شبکه یک - 29 اسفند 1399

از "حسین ع، وارث آدم ع"، تا "سجاد ع، وارث حسین ع"

میلاد امام حسین ع و امام سجادع _ مباحث "انسان ۲۵۰ ساله"_ دفتر نشر آثار مقام معظم رهبری _ ۱۳۹۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت برادران و خواهران عزیز. بحث سیره سیاسی حضرت سیدالشهداء(ع) یکی از نقاط اوج فلسفه سیاسی اسلام در همه تاریخ اسلام تا امروز است. اتفاقی که در این سطح و با این ابعاد و با این آثار، نه پیش از حسین(ع) و نه پس از حسین(ع) اتفاق نیفتاده بود و نیفتاد. مسیر تاریخ اسلام را تغییر داد، جلوی خطرناک‌ترین انحراف در نه فقط سیاست اسلامی بلکه در اصل فرهنگ و ایمان اسلامی را گرفت و یک درگیری ظاهراً کوچک نیمروز و شهادت چندده نفر، که نسبت به فجایع فیزیکی و حوادث بزرگ تاریخ، از جمله جنگ‌ها و کشتارها، خیلی اتفاق کوچک و محدودی بود. وسط یک بیابانی 70- 80 نفر کشته شدند. خیلی راحت می‌توانست از یادها برود، خیلی راحت می‌توانست انواع تفسیرها بیاید و لاپوشانی کند، خیلی راحت می‌توانست توجیه و فراموش شود ولی حرکت بزرگ امام حسین(ع) این بود که توانست با شهادت چندده نفر در یک نیمروز، بزرگترین ترمز را برای تاریخ انحراف بزند و یک حرکت خطرناکی که در سراشیبی، لحظه به لحظه داشت سرعت بیشتر می‌گرفت و همراهان بیشتری پیدا می‌کرد مثل یک گلوله کوچک برفی که به سرعت داشت ابعاد بزرگ و بهمن‌وار پیدا می‌کرد و کل اسلام را زیر خودش می‌خواست و می‌توانست خفه کند، با این حرکت نیمروز متوقف بلکه منهدم کرد. اگر کربلا نبود بلایی که بر سر تعالیم انبیاء قبل و کتب آسمانی قبل، انجیل و تورات آمده بود همه بر سر اسلام و بر سر قرآن می‌آمد. کار سیدالشهداء(ع) هم بزرگترین مانع بر سر ظلم اسلامی بود، ظلمی که به نام اسلام توجیه شود، هم مانع بزرگ بر سر تغییر معنای اسلام بود و از جمله فلسفه سیاسی اسلام.

نکته مرکزی که در متن مبارزات سیاسی اهل بیت(ع) و این‌جا در مورد نقش ویژه امام حسین(ع) تذکر داده شده این است که این حادثه، ‌این زمینه و این شرایط، نه قبل از امام حسین(ع)، بلکه از زمان پیامبر(ص) به بعد پیش آمده بود تا نیاز و ضرورت یک کار حسینی پیدا شود و نه حتی پس از امام حسین(ع) دیگر این شرایط خاص پیش نیامد که اهل بیت(ع) لازم شود عیناً یک کار عاشورایی و کربلایی بکنند، بنابراین هم سابقه نداشت همه لاحقه پیدا نکرد البته الهام‌بخش بزرگترین قیام‌ها شد تا قبل از امام حسین(ع) شما مثلاً در زمان معاویه، ‌خب قیام‌های مسلحانه اصلاً به این شکل نداشتید وقتی امام حسین(ع) این حرکت را شروع کردند جنبش‌های مسلحانه شروع شد. البته ائمه(ع) هیچ کدام در این موقعیت خاص با این وظیفه خاص دیگر برایشان پیش نیامد اما جنبش‌های نظامی و مسلحانه پی‌درپی بعد از کربلا فعال شدند و همه از کربلا و امام حسین(ع) شروع شد. برجسته‌ترین آن‌ها که دیگر کسی نتوانست سانسور و انکار کند یکی ماجرای حرّه بود، ماجرای جناب زید نوة امام حسین(ع) و فرزند امام سجاد(ع) که رهبر شیعه زیدیه در یمن ایشان را امام می‌دانند و در ایران هم شیعیان زیدی قبلاً حضور داشتند از جمله در شمال ایران و در جنوب ایران، حتی در طبرستان که اولین حکومت شیعی در تاریخ شیعی در عصر غیبت با این ابعاد در طبرستان و گیلان بوجود آمد بعضی اسناد است که شیعیان زیدی بودند بعد اثنی عشری شدند. خود آل‌بویه که این اصطلاح را هم می‌دانید فرق فارسی و عربی آن است، مثلاً سیبویه عربی آن است سیبویه فارسی آن است. آل‌بویه فارسی است و آل بُویه عربی است. آل بویه یا آل بُویه هم از شیعیان شمال ایران و همین‌طور اولین و بزرگترین حکومت شیعه در شمال آفریقا، مصر، قاهره، الازهر که شیعیان فاطمی بودند. شیعیان اسماعیلی به نام فاطمیون. انواع جریان‌های شیعه که همه‌شان سر امام حسین(ع) توافق شدند یعنی انشعابات شیعیان بخصوص بعد از امام سجاد(ع) شروع می‌شود. بعضی‌ها هم از بعد از امام حسین(ع). تا امام حسین(ع) همه شیعیان بر سر علی(ع) و فاطمه(س) و حسنین همه مشترک بودند بعداً کم‌کم انشعابات و سه انشعاب بزرگ ایجاد شد که یکی بعد از امام سجاد(ع) که شیعیان زیدی هستند، انشعاب بزرگ دیگر بعد از امام صادق(ع) که اسماعیلی‌ها پیدا می‌شوند و انشعابات دیگری هم هست ولی این‌ها انشعابات بزرگ شیعی بود ولی همه این‌ها از امام حسین(ع) و عاشورا الهام گرفتند. یا حرکت توابین که عکس‌العمل و انتقام قضیه عاشورا بعد از شهادت امام حسین(ع) است که شیعیانی که در منطقه بودند توبه کردند که چرا ما کوتاهی کردیم و خودمان را به کربلا نرساندیم چرا در کربلا نتوانستیم به امام حسین(ع) ملحق شویم و اجابت نکردیم و بهانه آوردیم، جدی نگرفتیم، و این گناه ما پاک نمی‌شود مگر با خون ما برای انتقام حسین(ع) و شعار یا لثارت‌الحسین و انتقام از دشمنان امام حسین(ع) و همه از جاهای مختلف به کوفه آمدند و با 5 نفر از بزرگان شیعه جلسات مخفی تشکیل دادند و با آن‌ها بیعت کردند و جناب سلیمان‌بن‌صردخزاعی، که سلیمان خودش از رهبران بزرگ عراق بود که دوتا اشتباه بزرگ کرد یکی در زمان امام حسن(ع) وقتی امام حسن(ع) قرارداد با معاویه را امضاء کردند ایشان اعتراض کرد و اشتباه دوم او هم، البته بعد کوتاه آمد، ولی اشتباه دوم این بود که سر قضیه کربلا و امام حسین(ع) خودش را به موقع نرساند و تردید کرد یعنی هم سر مذاکره و قطعنامه و قرارداد امام حسن(ع) ایشان تردید کرد و اعتراض کرد و هم سر قیام امام حسین(ع) و کربلا ایشان کم آورد و کوتاهی کرد! ولی چون انسان صادقی بود و با حُسن نیت بود که این خطاهای من بخصوص این کاری که در کربلا شد باید جبران کنم و پس از امام حسین(ع) نباید زنده ماند. حرکت توابین یک حرکت انتقامی و تا حد زیادی حرکت انتحاری و استشهادی بود یعنی پیروزی‌اش خیلی ممکن نبود ولی خب ایشان رهبر این جمع شد و حرکت مسلحانه شروع شد و در سال 65 هجری یعنی سه – چهار سال بعد از کربلا آمدند و سر مزار سیدالشهداء(ع) با امام حسین(ع) بیعت کردند و قسم خوردند که در راه تو کشته می‌شویم و ما باید به شهدای کربلا ملحق شویم با 4-5 سال تأخیر به شهدای کربلا رسیدیم و آن‌قدر توابین آن روز گریه کردند صدای گریه و نعره این‌ها ساعت‌ها و چند روز بلند بود، گریه بر امام حسین(ع) و گریه بر گناه تنها گذاشتن حسین(ع) و بعد با مزار سیدالشهداء(ع) وداع کردند که ما به سمت شام می‌رویم تا از آن‌هایی که امام حسین(ع) را کشتند انتقام بگیریم و می‌رویم که حکومت را سرنگون کنیم و شهید شویم. و خب بین راه شهید شدند. در کوفه بعضی از قاتلین امام حسین(ع) بودند ولی این‌ها به سمت مرکز رفتند که بگویند ما صرفاً به آن اشخاصی که مباشرتاً امام حسین(ع) را کشتند کاری نداریم هدف، اصل رژیم است آن کسی که فرمان داد حالا یزید هم نبود رفته بود و باید برویم حکومت را سرنگون کنیم. بعد از توابین قیام مسلحانه مختار است. شهادت مختار، قیام ابراهیم پسر مالک اشتر که با مختار متحد شد که همه این‌ها یکی یکی به شکل‌های مختلف و در درگیری‌های مختلف به شهادت رسیدند و بعد از آن، مقاومت در دو مرکز اصلی شیعه یعنی کوفه و مدینه به شدت سرکوب شد و پیروان اهل بیت(ع) را به شدت تحت تعقیب و مراقبت و شکنجه و اعدام و تبعید گذاشتند و بعد از قضایای کربلا یک دیکتاتوری و خفقانی که بی‌نظیر و بی‌سابقه بود که تا آن موقع چنین دیکتاتوری و خفقانی نبود و تا مدت‌ها بعدش هم بود. خیلی دوران عجیبی بود ارعاب بسیار وحشتناکی و سقوط جامعه هم به لحاظ فکری در حدی بود این‌ها برای فهم این که چرا امام حسین(ع) قیام کردند خیلی لازم است. فقط حکومت، فاسد و ظالم نشده بود مردم، جامعه، افکار عمومی هم سقوط کرده بود و بی‌محتوا و فاسد شده بود، علما و روشنفکرهایشان، سیاسیون و بزرگان‌شان، فرزندان نسل اول انقلاب، فرزندان خلفاء، خیلی‌ها بودند و مسائل را می‌دانستند و می‌توانستند مبارزه کنند منتها دین در زمان معاویه چنان تحریف شد و توطئه و پروژه‌ها چنان پیچیده روی 20 سال حکومت معاویه اجرا شده بود که دیگر مردم پوچ شده بودند و جامعه پوکیده بود! بلکه باید گفت پُکیده بود که از پوکیده بود یک‌مقدار آن‌طرف‌تر است! مردم همه وا داده بودند. بی‌طرف، بی‌تفاوت، بی‌حال، هرکس دنبال منافع خودش و ارزش‌ها محجور شده بود. علما بودند، قرّاء بودند، حافظان قرآن بودند، محدّثین بودند، و در عین حال هرکسی جداگانه مذهبی هم برای خودشان داشتند، متدینین در خلوت خودشان اما جامعه و افکار عمومی به شدت دچار خلأ ایمان و اختلال عقیدتی شده بود، کم‌کم حکومت، حول و حوش امام حسین(ع) و بعد از سرکوب امام حسین(ع) در کربلا یک دورة خفقان شدیدی علیه انقلابیون و عدالتخواهان و مذهبی‌ها ایجاد می‌شود و یک فضای دیکتاتوری و خفقان بسیار شدید که کافی بود یک کسی یک گرایی بدهد که یک جوری به حسن(ع) و علی(ع) و این خط عدالتخواهی وصل است دمار از روزگار او درمی‌آوردند یعنی تا کل بستگان و آشنایان و رابطین و شرکایشان را همه را به شکل بسیار وحشیانه نابود می‌کردند. از آن طرف هم در جامعه به لحاظ اجتماعی و فرهنگی آزادی در حد لاابالی‌گری بود. دقت کنید چه اتفاقی افتاده است؟ به لحاظ علمی و فرهنگی می‌گفتند هرکس هرچه می‌خواهد علیه اسلام بگوید بیاید بگوید به اسم آزادی بیان، روشنفکربازی! بیایید گفتگوی فرهنگ‌ها، تمدن‌ها هرکس هرچه می‌خواهد بیاید بگوید، علیه قرآن، علیه اسلام، بعد چه کسی می‌خواهد جواب بدهد؟ آن‌هایی که حکومتی هستند خب این‌ها طبیعتاً می‌آیند حرف‌های این‌ها را می‌زنند هیچ کس مذهب اهل بیت(ع) و تفسیر درست دین را نمی‌گوید. خب اهل بیت(ع) و مکتب اهل بیت(ع) که مکتب پیامبر(ص) است حتی جرأت این که جلسه تفسیر قرآن بگذارند نداشتند، فرصت جلسه تفسیر قرآن نمی‌دادند که اهل بیت(ع) بگویند ما اصلاً سیاسی نیستیم و می‌خواهیم تفسیر قرآن بگوییم. این هم اجازه نمی‌دادند. این طرف به اصطلاح سنگ‌ها را بسته بودند و سگ‌ها را رها کرده بودند به دشمنان دین آزادی بیان می‌دادند چون خودشان دینی نبودند نان دین را می‌خوردند به این حرف‌ها معتقد نبودند نه می‌گذاشتند از دین دفاع درست فرهنگی اعتقادی بشود نه به سیاست دین، به اقتصاد دین و نه به فرهنگ دین، کمترین تعلقی نبود حتی دوست داشتند این ارزش‌های دینی مسخره شود. خودشان مسخره می‌کردند. خب شما دیدید همین مسیر طوری رفت که در همین خلفای بنی‌امیه چند سال بعد از امام حسین(ع) خلیفه برداشته در جلسه نشسته بحث می‌شود که چه اتفاقاتی خواهد افتاد یکی می‌گوید تفأل به قرآن بزنید یکی برمی‌دارد قرآن را باز می‌کند یک مرتبه این آیه می‌آید که «سیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون» عصبانی می‌شود و می‌گوید این را نگاه کن دارد من را تهدید می‌کند! خودش مرجع و ضمیر خودش را پیدا می‌کند. خلیفه مسلمین با عصبانیت قرآن را پرت می‌کند یا با لگد پرت می‌کند. در یک مورد داریم که تیر برمی‌دارد به سمت قرآن می‌زند و می‌گوید این چرندیات چیست! این‌ها شدند رهبران امت اسلام. یا فرض بفرمایید که اصل نبوّت را بعداً زیر سؤال می‌بردند. امام حسین(ع) این‌ها را افشاء کرد و وقتی که آبرویشان رفت رو کردند، تا قبل از امام حسین(ع) این‌ها خودشان را این‌طوری بی‌آبرو می‌کردند معاویه هیچ وقت این کارها را نکرد، بعد که امام حسین(ع) به شهادت رسید و این‌ها بی‌آبرو شدند بنی‌امیه و بقیه، باطن‌شان را رو کردند. بعد با اصل نبوّت مبارزه کردند. وقتی که افشا شدند گفتند. می‌آمدند می‌گفتند که می‌دانید از یک زمان گفتند به ما خلیفه رسول‌الله نگویید بلکه خلیفه‌الله بگویید! چرا؟ پیامبر مگر کی بوده؟ پیامبر یک رابطی بوده! پیامبر یک پُستچی بوده! این وهابی‌ها الآن همین حرف‌ها را می‌زنند که چرا به پیامبر احترام می‌گذارید می‌بوسید و تعظیم می‌کنید؟ کسی نیست. گفتند ایشان یک پُستچی بوده، رسول مهم نیست بلکه الله هدف است. حتی خالدبن‌عبدالله از دست‌نشاندگان و ایدئولوگ‌های کثیف بنی‌امیه بود که مدام آیات را تفسیر به‌رأی می‌کرد، توجیهات دینی برای کارهای ضد دینی درست می‌کرد این آمد گفت که، در مورد او نوشتند که «کانَ یُفضّل خلافه علی النبوّه» می‌گفت خلافت از نبوّت بالاتر است! و خلیفه از پیغمبر بالاتر است. چرا؟ می‌گفت شما وقتی که خانواده‌تان را می‌گذارید و یک کسی را به جای خودت در خانواده جانشین می‌گذاری او مهم‌تر است یا این که یک کسی را از راه دور یک نامه‌ای به او بدهی نامه را ببرد؟ کدام‌شان مهم‌ترند؟ شما خانواده‌ات را می‌گذاری و به یک کسی می‌سپاری، بعد در یک شهر دور می‌روی و از آن‌جا یک نامه می‌دهی که یک کسی بیاورد، کدامیک از این دوتا پیش تو معتبرترند؟ آن کسی که خانواده‌ات را به او کلاً سپردی یا این که نامه به او دادی تا در خانه برساند؟ خب معلوم است او مهم‌تر است. پس بنابراین خلفاء از پیغمبر مهم‌ترند. پیغمبر فقط پستچی بوده است! ولی الآن کل امت دست خلیفه است، الآن این‌ها مهم‌ترند. ببینید چطوری توجیه می‌کردند که شأن پیامبر(ص) یک رابط معمولی بشود و بعد هم طبیعتاً اهل بیت(ع) هیچ کس نیستند! سؤال می‌کند «أ خلیفتُک فی أهلک أحبّ الیک و آثر عندک و رسولُک؟» کدام‌شان مهم‌تر است؟ کم‌کم گفتند ما خلیفه رسول‌الله نیستیم ما خلیفه‌الله هستیم رقبایشان را هم ظاهراً از بین بردند، بخشی‌شان به دست زبیری‌ها از بین رفتند مثل مختار که قبل از این که عبدالملک مروان در دوره بعد از یزید خلیفه بشود به دست مصعب‌بن‌زبیر کشته شد ولی ادامه خط قیام‌های مسلحانه شیعی که بعد از کربلا این سلسله شروع شده بود عبدالملک، و حاکمیت بنی‌امیه پس از یزید می‌خواستند تند تند قیچی کنند! گفتند خونریزی ادامه دارد! در کربلا 70- 80 نفر را زدیم ولی خونریزی ادامه دارد و قطع نشده، هر جریانی را می‌کشیم و سرکوب می‌کنیم یک جریان دیگر از یک جای دیگر، مسلحانه قیام می‌کنند و همه شعارها هم علوی و حسینی و انتقام کربلا بود. بعد از این که این‌ها همه را کشتند و سرکوب کردند و در دوره بعد از یزید هم این سرکوب شدیداً ادامه پیدا کرد یک مرتبه یک سکوت وحشتناکی که ناشی از ترس بود همه جا را گرفت و این‌جا ارزش امام سجاد(ع) آشکار می‌شود که بعد انشاءالله به امام سجاد(ع) می‌رسیم که حضرت سجاد(ع) چه نقش استثنایی را ایفا کردند. سخت‌ترین شرایط بین همه اهل بیت(ع) را امام سجاد(ع) داشت چون امام حسین(ع) کارش در کربلا تمام شده، شهید شده رفته، امام سجاد(ع) کارشان از کربلا شروع شده است یعنی خطرناک‌ترین شروع، سخت‌ترین شروع، بدترین شروع، ‌طوری که دور او مثل سگ و گرگ می‌چرخیدند و منتظر یک بهانه بودند که اگر ایشان کاری کرد بگویند چه کار کردی؟ نگاه کردی؟ منظورت چه بود؟ و... این‌طوری بود و امام سجاد(ع) بدون این که ذره‌ای ضعف نشان بدهند کوچک‌ترین بهانه‌ای هم دست این‌ها ندادند و در واقع پیکر خونین تشیّع را امام سجاد(ع) به کمک حضرت زینب(س) از کربلا بیرون آورد و نگه داشتند و آن را حفظ کردند که حالا بعداً به آن می‌رسیم. ولی می‌خواهم روشن شود که زمان مقدمات این اتفاقات قبل از امام حسین(ع) بود. امام حسین(ع) به جنگ این وضعیت رفت، درهم شکست، رسوایش کرد، بعد از ایشان سلسله قیام‌های مسلحانه شروع شد و در قرن 3 و 4 هجری به جایی رسید که نزدیک به نیم تا دوسوم جهان اسلام دست حکومت‌های شیعی افتاد. - این را حواس تان باشد – قرن 4 که اوج تمدن اسلامی است، 4- 5تا حکومت بزرگ تشکیل شده،‌همه شیعه هستند و همه حسین حسین می‌گویند. آل بویه که ایران و عراق و شرق جهان اسلام دست اوست. بنی‌عباس در این دوران حدود یک قرن، ظاهرش اسم آن بنی‌عباس است ولی قدرت دست آل‌بویه و شیعیان است. بنی‌عباس ظاهراً هست ولی همه جا عزاداری امام حسین(ع) برای اولین بار علنی و رسمی راه می‌افتد. عراق و شام دست آل‌حمدان و سه – چهارتا جریان دیگر شیعه هستند. منطقه یمن دست شیعیان است، حجاز خود مکه و مدینه مدام دست انقلابیون شیعه می‌افتد باز خارج می‌شود و باز دست به دست می‌شود و بین‌شان هست. فاطمیون، مصر و شمال آفریقا دست‌شان است، این دوره، تمدن اسلامی چند تکه است اما اولاً بزرگترین تمدن جهان است، ثانیاً بیش از دوسوم قدرت دست شیعه است یعنی در دورانی است که کل جهان اسلام تقریباً می‌شود گفت تمدن و حکومت شیعی تشکیل شده است اهل سنتش هم محب اهل بیت(ع) است. سه – چهارتا نقطه است که در برابر این‌ها مقاومت می‌شود. این قضایا ادامه پیدا می‌کند تا این که متأسفانه این حکومت‌های شیعی خودشان با هم ناسازگارند، یکی این که خودشان اتحاد ندارند و دوم مراقبت نمی‌کنند بعد از مدتی ضعف داخلی و بعد هم از بیرون می‌آیند و حکومت‌های دیگر این‌ها را از بین می‌برند. فضا به شدت بسته می‌شود تا زمانی که باز مغول‌ها می‌آیند که این‌ها از بحث ما خارج است. می‌خواهم بگویم این دوران را هیچ کس توجه ندارد که آثار حرکت امام حسین(ع) چقدر در تاریخ پس از ایشان عمق داشت و کارهایی که پس از آن زمان شده، هر چند وقت یک بار قیام مسلحانه اتفاق می‌افتاد رعب و اختناق را می‌شکست برای یک مدتی فضا را باز می‌کرد تا این که، بالاخره زمان عبدالملک مروان است که دوباره حکومت مسلط می‌شود و تمام جنبش‌ها را سرکوب می‌کند، 20 سالی هم حکومت می‌کنند و بعد از آن چند دوره کوتاه است که حکومت بنی‌امیه سرنگون می‌شود یک شعار اصلی که حکومت بنی‌امیه را سرنگون می‌کند شعار یالثارات‌الحسین و انتقام حسین است که بنی‌عباس سر کار می‌آیند. بنی‌عباس با شعار حکومت اهل بیت(ع) و انتقام اهل بیت(ع) آمدند. بزرگترین نیرویشان از همین خراسان ما رفت، خراسانی‌ها ایرانی‌ها حکومت بنی‌امیه را رفتند سرنگون کردند شعارشان هم علی و آل علی و اهل بیت(ع) بود منتها این انقلاب و آن قیام عظیم مصادره شد و به جای بنوعلی، آل علی، بنی‌عباس سر کار آمدند! و آن‌ها هم اول حرف‌های شیعی زدند بعد دیدند هرچه از تشیع و اهل بیت بگویند توی دامن اهل بیت می‌ریزد! بعد از این که مسلط و مستقر شدند زمان امام صادق(ع) ملاحظه کردند و زمان موسی‌بن‌جعفر(ع) حاکمیت حسابش را جدا کرد و اعلام کردند که نه؛ منظور ما از اهل بیت خودمان بودیم و موسی‌بن‌جعفر(ع) بازدداشت شد و زندان و سال‌های سال در زندان و تبعید و تحت فشار بودند و دوباره برگشتند و زمان بنی‌عباس فقه اهل سنت حاکم شد. گشتند رقیب برای اهل بیت(ع) پیدا کنند مباحث فقهی کلامی آن‌ها را آوردند دیگر ادعای شیعی را بنی‌عباسی‌ها کنار گذاشتند! ولی حتی بنی‌عباس هیچ کدام‌شان نتوانستند علناً عیله امام حسین(ع) چیزی بگویند جز در دو مقطع کوتاه! مثل زمان متوکل. در یکی دو مقطع، باز آن‌ها هم انحرافات و صراحت‌شان تشدید شد ولی اغلب آن‌ها هم مدام از مظلومیت حضرت علی(ع) و سیدالشهداء(ع) حرف می‌زدند. حالا این فاصله‌هایی که مدام جو رعب و اختناق حاکم می‌شد و بعد با یک قیام مسلّحانه علوی‌ها می‌شکست تا همین‌طور شما ببینید زمان حضرت رضا(ع) این‌قدر شیعه قوی می‌شود که بنی‌عباس، حکومت، مأمون مجبور می‌شود اعلام کند که حکومت برای اهل بیت(ع) است بفرمایید تقدیم به امام رضا(ع)! منتها چون بازی است و امام رضا(ع) می‌داند این‌ها حکومت بده نیستند بلکه می‌خواهند از ما مشروعیت بگیرند پاتک مهمی زدند که حالا اگر بعد به امام رضا(ع) برسیم که امام رضا(ع) از قدرت حکومت استفاده کرد ولی مشروعیتی به حکومت نداد گرفت ولی نداد و این کار عظیمی بود که حضرت رضا(ع) کردند که این کار حضرت رضا(ع) هم بین همه اهل بیت(ع) نه سابقه داشت و نه لاحقه. کار عظیمی بود که ایشان کردند. حالا اجمالاً در این جریان باشیم که بنی‌امیه در اثر آنچه که در کربلا گذشت چند دهه بعد سقوط کرد یعنی امام حسین(ع) حکومت بنی‌امیه را سرنگون کرد. شاخه سفیانی که یزید و بعد از یزید پسرش معاویه می‌آید که ظاهراً آدم بوده، پسر یزید معاویه است که یک چند ماهی حکومت می‌کند بعد می‌گوید من اصلاً حکومت را نمی‌خواهم و من اصلاً دنبال این کارها نیستم. برخلاف پدرش و پدربزرگش، اصطکاک پیدا می‌کند که بعد هم کشته می‌شود که ظاهراً می‌گویند داخل خود بنی‌امیه سرش را زیر آب کردند حالا یا عرضه حکومت نداشت یا اهل این کارها نبود یا به بابا و بابابزرگش نرفته بود، هرچه که بود، بین بچه‌های یزید این یکی، با این که حکومت دستش آمد ولی حاضر نشد به هر قیمتی بچسبد و آن کشتارها را ادامه بدهد. این شاخه که سقوط می‌کند. شاخه دیگری از اموی‌ها که مروانی‌ها هستند حکومت دست عبدالملک مروان می‌افتد که آن‌ها هم چند دهه بیشتر نمی‌مانند و با همین شعار انتقام اهل بیت و انتقام علی و حسین سرنگون می‌شوند. ولی برای این که بدانید چه فضایی بود – حالا این مثال را عرض کردم ولی انشاءالله بعداً در فرصت دیگری عرض می‌کنیم و استناد هم به آن شده است –.

یک سؤال مهم که از قبل از انقلاب مطرح بود و باعث شد یک انشعابی هم بین انقلابیون ایجاد شد سر این که ما الآن سر عصر غیبت قیام مسلحانه علیه شاه بکنیم یا تا قبل از امام زمان(عج) نباید بکنیم؟ خب طبیعتاً بحث استناد به کربلای سیدالشهداء(ع) مطرح می‌شود. بعد بحثی پیدا شد و کتابی و خیلی ماجرا و جنجال کرد که حالا نمی‌خواهیم بگوییم، همه‌تان می‌دانید که تا حالا می‌گفتید که امام حسین(ع) علم به شهادت داشته و هدف او شهادت بوده و به مسئله حکومت و امکان تشکیل حکومت اسلامی نیندیشیده یا مسئله اصلی‌اش آن نبوده، ایشان رفته که شهید شود و این خون بریزد و پای حکومت بلغزد و هیچ راه دیگری نیست و ایشان از اول صددرصد به هدف شهادت حرکت کرده است! که جوابش همان بود که دیگران می‌گفتند مگر کسی حق دارد آگاهانه به سمت کشته شدن و مرگ برود؟ این خودکشی است. عملیاتی که می‌دانی حتماً شکست می‌خوری، مگر عملیات انتحاری درست است؟ قرآن مخالف چنین رفتاری است. پس تقیه چیست؟ عقلانیت در مبارزه چیست؟ ضرر چیست؟ خطر چیست؟ بنابراین باید بگوییم امام حسین(ع) طبق این مبنا اصلاً برای خودکشی رفت! گفت هیچ راهی دیگری نیست من فقط می‌روم که کشته شوم و باید هم کشته شوم تا این‌هایی که سیاسی هستند زیر سؤال بروند. و آن‌هایی هم که غیر سیاسی‌اند کشته بشوم تا امت را شفاعت کنم! همان حرفی را که مسیحی راجع به حضرت عیسی(ع) می‌زنند! یک فکر دیگری در این‌جا مطرح شد که این حرف غلط است و باید بگوییم امام حسین(ع) هدف‌شان انقلاب و سرنگونی حکومت بود و برای براندازی و تشکیل حکومت اسلامی رفت، بعد در جواب این سؤال که خود ایشان از قبل از شهادت دارد می‌گوید که ما کشته می‌شویم و ما به شهادت می‌رسیم، پس این‌ها چیست؟ بعد آمدند به جای این که بگویند امام حسین(ع) علم به شهادت دارد، ولی رفته، اما نه فقط برای شهادت؛ گفتند نه چه کسی گفته علم داشتند؟ علم امام معصوم به اتفاقات آینده یک علم مشروط و نسبی است لزوماً لازم نیست امام حسین(ع) داشته باشد که شهید می‌شود. کم‌کم آمدند حرکت امام حسین(ع) را به اصطلاح خودشان معقول و عقلایی کنند که بگویند هدف ایشان کشته نشدن نبوده بلکه تغییر حکومت بوده، علم امام را زیر سؤال بردند و روایات متعددی ما داریم که پیامبر اکرم(ص) از بدون شهادت امام حسین(ع) خبر شهادت ایشان را دادند و امام حسین(ع) می‌دانستند شهید می‌شوند. دعوا راه افتاد. این‌ها منکر علم امامت هستند. این‌ها خروج از فرهنگ تشیع است، انحرافی هستند این‌ها به آن‌ها که این‌ها دیدگاه‌های مسیحی و کلیسایی است کشته شدن را مستقل از هر هدفی، خودش را هدف و مقدس می‌داند که این عقلایی نیست.

یک بحث خوبی که این‌جا مطرح می‌شود که این بحث هم در همان اوج ماجراهای قبل از انقلاب همین قضیه بود که هر دو نظر تا یک حدی درست است و هر دو نظر از یک جا به بعد غلط است. بحثی که در این متن می‌شود این است که خداوند خطراتی که در آینده برای آخرین دین الهی ممکن است پیش بیاید پیش‌بینی کرده است این خطر، یا خطر خارجی است یا خطر داخلی و درونی است. برای هر دوی این‌ها خداوند یک سلاحی در اختیار مسلمین گذاشت و آن جهاد بود منتها با دامنه وسیع جهاد. آن دوتا خطر عمده یکی خطر از خارج است که دشمنان بیاید حمله کنند، جنگ کنند، اشغال کنند، بکشند، بطور فیزیکی نابود کنند و جلو بیایند خب با این‌ها راه جهاد نظامی است. خطر دوم، خطر داخلی است و آن که کسی علناً علیه اسلام حرف نزند اما برآیند اتفاقاتی که دارد می‌افتد برعلیه اسلام و مسلمین باشد. خطر فساد داخلی، اضمحلال داخلی، استحاله اسلام، تحریف دین و انحراف حکومت دینی، با سلاح موجودیت یک نظام را هدف قرار ندادند اما زیربنای قوانین و فرهنگ و اصول آن را هدف می‌گیرند. آ‌ن‌جا با سلاح‌های آتشین بیرون بیایند که باید برای نبرد و شهادت بروی، اما این دومی که خطرناک‌تر است این است که انحراف در فهم و تفسیر اسلام پیش بیاید و این درخت آفت بزند و کل آن بیمار شود ظاهر آن هست و باطن آن نیست، اسلام هست و نیست، ظواهر آن هست و حقیقت آن نیست. خطر این از اولی بیشتر است. چون اولی را همه می‌فهمند ولی این را کسی نمی‌فهمد. کل مسلمین می‌روند نماز، حج و روزه می‌گیرند اما نمی‌فهمند اسلام از بین رفته است! یادتان هست امام سال 40 و 41 که نهضت را شروع کرد یک صحبت‌شان هست که داد می‌زد اسلام از دست رفت، حوزه مشهد،‌ حوزه نجف، حوزه قم اسلام رفت! خب اکثراً روحانیون چنین برداشتی نداشتند می‌گفتند اسلام کجا رفته؟ مردم که حرم امام رضا(ع) می‌روند ماه رمضان هم که رادیو اذان پخش می‌کند! اسلام کجا از بین رفت؟ خطر این بیشتر است چون خیلی‌ها متوجه هم نمی‌شوند که رفت! همه نظام‌ها و جنبش‌ها این دوتا دشمن را دارند. لذا وقتی که قرآن فرمان می‌دهد و به پیامبر(ص) می‌فرماید «جاهِد» مبارزه کن، می‌فرماید «جاهدِ الکفار والمنافقین» کفار دشمن بیرونی و علنی و منافقین دشمنان پیچیده و چندلایه درون امت حتی درون حکومت دینی هستند. برای حفظ رژیم و حفظ اسلام و حفظ امت و حکومت دینی از این فساد درونی مسئله اصلی کادرسازی و تربیت اخلاقی و تهذیب نفس است که آدم درست تربیت کنیم. انحرافی که در حکومت اسلامی پس از پیامبر(ص) با زاویه کم و پس از امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) با زاویه زیاد و پس از کربلا و سیدالشهداء(ع) با زاویه علنی و اختلاف 180 درجه پیش آمد یک علت اصلی آن این بود که افراد به قدر کافی تربیت نشده بودند نبودند که این‌ها هم عناصر مؤثر قوی کارآمد باشند و هم باتقوا و دین‌دار که تا آخر در مسیر بمانند. من نمی‌خواهم اسم اشخاصی را ببرم و مصداق بگویم. شما ببینید در همین 38 سال که از انقلاب گذشته، جمهوری اسلامی هرجا ضربه خورده، خیانت داخلی بوده، انحراف به سمت لیبرالیزم، انحراف به سمت آمریکا و غرب، انحراف به سمت‌های دیگر، مسئله اختلاس، دزدی، همه جا در اثر چه بوده؟ وجود افرادی که خیلی‌هایشان سوابق انقلابی هم داشتند و دارند و مثلاً متدیّن هم هستند ولی به اندازه کافی تربیت نشدند و شرف ندارد! یعنی طرف قبل از انقلاب زندان رفته، در جبهه مجروح شده، اما بعد از 20 سال دزدی هم می‌کند یعنی خط و مرز خیلی واضحی ندارد، هرکسی هر کاری ممکن است بکند. دعاهای امام سجاد(ع) را رجوع کنید چقدر دعوت به اخلاق و آخرت، خدا، مرگ و پس از مرگ؛ برای این که آن دوران، اوج دیدن این آدم‌ها بود حضرت سجاد(ع) می‌گوید تمام این مفاسدی که پیش آمد کربلا و پس از کربلا و قبل از کربلا، همه‌اش بخاطر آدم‌هایی بود که آلوده بودند یا آلوده شدند یا از اول آلوده بودند یا بعد آلوده شدند. خطر دشمن داخلی این است. طرف می‌آید سال‌ها در حکومت اسلامی کار می‌کند ولی تا کنار می‌رود شروع می‌کنند فحش می‌دهند انگار که از مریخ آمدند! خب شماها همه‌تان چپ و راست که مدام کشور در این 20- 30 سال دست شماها بوده، هر کدام حکومت می‌کنند بعد که می‌روند شروع می‌کنند به عنوان اپوزوسیون و مخالف حرف می‌زنند. خب جواب بدهید با این امکانات چه کار کردید؟ می‌آیند سر کار، همه امکانات جمهوری اسلامی دست‌شان است، ‌تصمیم می‌گیرد اقتصاد، بانک، سیاست داخلی، سیاست خارجی،‌ هسته‌ای، بعد یک‌جوری با کرشمه حرف می‌زنند که انگار همین الآن از زندان‌های جمهوری اسلامی بیرون آمدند! خب این گرانی، آن مشکلات، مسئول‌شان کیست؟ هسته‌ای را یک قولی دادید و یک چیزی دیگری خلاف آن شد چه کسی باید جواب بدهد؟ هیچی! همه هر کاری می‌شد طلبکارند! مثلاً مسئولین جمهوری اسلامی از دهه 60 تا الآن، رهبری گفت خدمات محفوظ، صدمات هم محفوظ! چرا همه طلبکارید عوض این که جواب پس بدهید؟ خب کل هرچی که شده خوب و بد، کار شماهاست، پس کار کیست؟ رأی ملت و کار شماها خب همه باید جوابگو باشند. این که یک کسانی 40 سال پیش انقلابی دوآتیشه هستند 30 سال پیش در دهه 60 انقلابی دوآتیشه هستند بعد در دهه 90 دعوت به سازش و تسلیم می‌کنند می‌گویند خسته شدیم بس است! برای چیست؟ برای همین تربیت نشدگی است. خودم کم می‌آورم می‌گویم ملت کم آوردند. قبل از این که بیایند و بعد از این که از کار بروند بیرون می‌گویند با مفاسد مبارزه کنید، ولی همان وقتی که سر کار هستند مبارزه نمی‌کنند. 8 سال خاتمی بوده، 8 سال احمدی‌نژاد بوده و 8 سال هم روحانی دارد می‌شود. خب کل اتفاقاتی که افتاده شما همه کاره این مملکت بودید و هستید. خب این بد است، مسئولیت نپذیری است. بگویید این خدمات را کردند، دست‌تان درد نکند، هر کدام‌تان، خب این وضعیت اقتصاد کشور، داخل، خارج،‌ هسته‌ای، بانک را چه کسی کرده شماها کردید دیگر؛ خوب مسئولیت آن را بپذیرید بگویید این‌طوری کردیم خوب کاری هم کردیم! از کار خودتان دفاع کنید، گزارش بدهید، دفاع کنید نه این که بروید کنار مثل یک آدم بیگانه‌ای که انگار تازه از گَرد راه رسیده، که آقا چه کسی این‌جا را این‌طوری کرده؟ تو کردی! از راه می‌رسد می‌گوید این‌جا را کی این‌جوری کرده؟ خب شماها کردید کس دیگری نبوده! یکی هم مسئله دزدی گرگی‌هاست. این دزدی‌ها را که کسی از مریخ نیامد بکند همین اشخاص بودند. یکی از همین کسانی که چند وقت پیش‌ها اختلاس کرد من این را 30 سال پیش در دهه 60 او را می‌شناختم این یک سوپرانقلابی‌ای بود همه را دزد و خائن می‌گفت، البته آن موقع هم واقعاً محکم بود و پای کار بود، ولی خودش دزدی کرد. 30 سال پیش، من دقیقاً یادم هست با هم صحبت می‌کردیم می‌گفت آقا فایده ندارد این‌ها اکثرشان دزدند! بعد از جنگ، زمان دولت آقای هاشمی بود. می‌گفت همه این‌ها دزدند. خب حالا بعضی‌ها دزد هستند بعضی‌ها نیستند. ایشان در دهه 90 مسئول یک جایی شد و خودش دزدی کرد! اختلاس کرد! این که اهل بیت(ع) این همه، مخصوصاً در قضایای امام سجاد(ع) به بعد، یکسره تمرکزشان را روی مسائل اخلاق، تهذیب نفس و توجه به آخرت گذاشتند برای این که امت اسلام پولدار شده بود، آن اول که این‌طوری نبود، آن اول، اصحاب صحفه، مجاهدین همه گرسنه، هر ده نفر یک خرما را ده قسمت می‌کردند و به هرکسی این‌قدر می‌رسید، کفش‌هایشان توی بیابان پاره می‌شد و به پاهایشان برگ نخل خرما می‌بستند خونین می‌شد بعد ده‌ها کیلومتر،‌ چندصد کیلومتر وسط بیابان بروند تازه می‌خواهند برسند با ارتش امپراطوری روم بجنگند. جعفر طیار(ع) شهید می‌شود. آن وقت چه بود؟ حالا زمانی که امام سجاد(ع) زمان پس از کربلا، اسلام بزرگترین ابرقدرت جهان است. همین‌طور هزار هزار، ده هزار، ده هزار از شرق و غرب عالم اسیر است که می‌آید. برده و کنیز و اسرای جنگی می‌آیند، کاروان‌های طلا و پول و امکانات است که دارد می‌آید، مسلمین دارند ثروتمندترین مردم جهان می‌شوند البته پول‌دارها و حکومتی‌هایشان، در این شرایط، اسمش را هم جهاد گذاشته‌اند! این‌جاست که سیدالشهداء(ع) داد می‌زنند «إعلَموا اعلم الحیات الدنیا لعب و لهو و زینهٌ و تفاخرٌ بینکم و تکاثر فی الاموال و اولاد» شما اسم پیامبر و دین را می‌آورید شما دنبال هدف دینی نیستید دنبال منافع خودتان هستید. خداوند فرمود باطن و حقیقت زندگی دنیا هیچی نیست جز لهو و لعب، همه‌اش بازی و اداست و زینت، تزئینش کردیم برای این که شما دنیا را تحمل کنید و الا این‌قدر این‌جا گند است که اگر ما زندگی دنیا را زینت نکرده بودیم شما حاضر نبودید یک ساعت در دنیا بمانید اگر باطن دنیا را ببینید چیست! و تفاخر؛ همه‌تان وقت‌تان فخرفروشی و تکاثر، تو پولت بیشتر است یا من؟ تو زور و رأیت بیشتر است یا من؟ علم تو بیشتر است یا من؟ مدرک تو مهم‌تر است یا من؟ خانه من مهم‌تر است یا تو؟ تمام زندگی‌تان این است. امام(ع) دارد می‌گوید که کل زندگی و ماهیت این عالم چیست؟ تکاثر در اموال و اولاد، ثروت و قدرت. خب این دعوت به جهاد با نفس، فروپاشی درونی و گنداب شدن خود حکومت دینی و جامعه دینی،‌ فروپاشی درونی، فروپاشی اخلاقی، فروپاشی ایدئولوژیک، راه آن آدم‌سازی و ایمان به خدا و آخرت است. این‌جا نقش آن دعاها و تهذیب نفس امام سجاد(ع) را می‌بینید ضمن این که دیکتاتوری هم بقدری شده که ایشان غیر از این نمی‌تواند به نحو دیگری عمل کند و حرف بزند. دنیا بله، اما مطلق کردن دنیا، نه. دنیا بله، اما به عنوان هدف نه، به عنوان وسیله. این دعوای اهل بیت(ع) با این‌هاست. خطبه‌های نهج‌البلاغه، سخنان حضرت امیر(ع) است که اگر ببینید با این که ایشان مرد جهاد و شهادت و نبرد است اکثر سخنرانی‌ها و خطبه‌های امیرالمؤمنین(ع) زمان حکومت‌شان سخنرانی‌های اخلاقی و معنوی است. مدام می‌گوید تقوا تقوا. خب معلوم می‌شود مسئله مهمی آن زمان هم بوده، معلوم می‌شود که خیلی‌ها داشتند گرفتار می‌شدند که مدام امام(ع) تحقیر دنیا و نفی دنیا، گرامی داشتن ارزش‌های اخلاقی و معنوی، مدام خدا و آخرت، چندتا سخنرانی راجع به قبر کردند که در قبر چه بلایی سر بدن‌تان می‌آید دارند. چندتا صحبت دارند که صحنه مردن را دارند تشریح می‌کنند که بستگان و فامیل‌تان دور سرتان می‌نشینند شما آن‌ها را می‌بینید و صداهایشان را می‌شنوید بعد از یک مدتی از پایین، مرگ بدن‌تان را می‌گیرد و بالا می‌آید و دیگر بدن‌تان حرکت نمی‌کند. جزئیات همین‌ها را دارند می‌گویند، برای چه؟ می‌خواهد صحنه مرگ را برای ما و آن‌ها مجسم کند که چرا مرگ را یادمان رفته؟ چرا فکر می‌کنید تا ابد این‌جا هستید و مدام نشستید برای ثروت و قدرت و شهوت و شهرت نقشه می‌کشید؟ بعد می‌رسید به این‌جا که نمی‌توانی حرف بزنی، بعد می‌آید بالا گوش‌هایت دیگر کار نمی‌کند. می‌بینی همه لب‌هایشان تکان می‌خورد تو صدا نمی‌شنوی! ولی هنوز چشم‌هایت دارد می‌بیند و بعد از این بدن خارج می‌شوی با درد و فشاری که در تمام عمرت تجربه نکردی. بعد می‌بینی که نزدیکان تو شروع به گریه می‌کنند و توی سروصورت‌شان می‌زنند، بدنت را بلند می‌کنند بعد توی قبر می‌گذارند، تنها می‌شوی. نزدیک‌ترین کسان می‌روند اصلاً نمی‌توانند به بدنت نگاه کنند حال‌شان بهم می‌خورد، می‌ترسند، بدشان می‌آید، زودتر می‌خواهند گند تو را زیر خاک بگذارند و بروند و از شرّ تو خلاص شوند. بعد می‌روند اموالت را تقسیم می‌کنند که تو یک عمر از حلال و حرام جمع کردی. باز یک جلسه‌ای امیرالمؤمنین(ع) دارند که دارند می‌آیند از کنار قبرستان رد می‌شوند یک لحظه می‌گویند بایستید، بعد می‌گوید می‌شنوید چه می‌گویند؟ شنیدید چه گفتند؟ می‌گویند نه آقا نشنیدیم. فرمودند گوش کنید ببینید این‌هایی که مرده‌اند چه می‌گویند؟ خب چرا این‌ها را حضرت امیر(ع) می‌گوید؟ برای این که مرگ‌باوری و مرگ‌آگاهی ضعیف شد هم بین سران حکومت اسلامی و هم بین مردم و متدینین و هم بین این‌هایی که در صحنه‌های مختلف بودند. یادشان رفت، هدف و وسیله کم‌کم جابجا شد. یک وقت حضرت امیر(ع) به اصحاب گفتند یک خبر ما برای شما (برای اموات) داریم یک خبر هم شما برای ما. خبر ما برای شما این است که همسران‌تان را کسان دیگری گرفتند و با آن‌ها ازدواج کردند. در خانه‌هایتان کسان دیگری دارند زندگی می‌کنند. اموال‌تان را کسان دیگری دارند می‌خورند، این خبر ما برای شما. و اما شما چه خبری برای ما دارید؟ بعد شروع کردند خبرهای آن طرف عالَم را به این‌ها گفتن، که وقتی آدم می‌خواند مو به بدن آدم سیخ می‌شود خب سیدالشهداء(ع) این‌ها در این موقعیت قرار گرفتند. من فقط برای این که بدانید تا چه حد این جنایت‌ها بعداً پیش رفت، یک نمونه آن را عرض می‌کنم در کتاب «الاَغانی» ابوالفرج اصفهانی که تاریخ علم موسیقی و موسیقدان‌ها و ترانه‌هاست می‌گوید که حدود 10- 20 سال بعد از کربلا – دقت کنید – وقتی امام حسین(ع) می‌فهمد که چه اتفاقی دارد می‌افتد می‌گوید طوری شده بود از سال 70- 80 هجری، بزرگترین قمارخانه و فاحشه‌خانه و مطرب و خواننده‌ها در مکه و مدینه بودند! نه در شهرهای دور یا کشورهای دور. نه در عراق و شام. مکه و مدینه، مراکز اسلام. بزرگترین خواننده‌ها، رقاص‌ها، در حوزه موسیقی و هنرپیشگی و همین کارهای سرگرم‌کننده! مرکز اصلی و بزرگترین خواننده‌ها، نوازنده‌ها، عیاش‌ها، عشرت‌طلب‌های جهان اسلام برای مدینه و مکه مرکز اسلام هستند! که وقتی خلیفه در شام می‌خواسته مجالس بزرگ با مهمانان خارجی تشکیل بدهد دنبال خواننده و رقاص و نوازنده بودند، دنبال مغنّی و خنیاگر بودند می‌گفتند بروید از مکه و مدینه بیاورید! مکه و مدینه پر از مجالس رقص و لهو و لعب و همین دیسکو و بزن و برقص و مست کردن بوده! بهترین شراب‌ها در مکه و مدینه سِرو می‌شده است. چه زمانی؟ همان زمان که امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) در مدینه هستند. این‌ها در کتاب «طبقات الشعراء» و در کتاب «الأغانی» هست کثیف‌ترین ترانه‌نویس‌ها که ترانه‌های فاسد ضد اخلاقی را می‌نوشتند که تا ترانه‌هایشان می‌آمد سریع توی بورس می‌رفت و انواع خواننده‌ها ترانه‌های این‌ها را می‌خواندند این‌ها در مکه و مدینه بودند. مکه و مدینه مرکز فساد شد. در مکه شاعری است به نام عمربن‌ابی‌ربیعه، تمام شعرهایش برای پایین‌تنه است! هنرش هم فوق‌العاده زیبا، عالی از نظر هنری، ترانه‌هایش از نظر هنری 20 است! بهترین خواننده‌ها ترانه‌هایش را می‌خواندند تا این خواننده این ترانه را شعر می‌گفت چند روز نشده در کوچه‌های مکه و مدینه جوان‌ها دختر و پسر شعرهای این را می‌خواندند همه هم شعرهای پَلَشت! یعنی مرکز تولید این‌طور چیزها مکه و مدینه شد! بعد این مُرد، بعضی از شعرهایش را ما آن اوایل در حوزه که ادبیات می‌خواندیم در مُغنی باب رابع بعضی شهرهای ایشان آنجا هست از بس از نظر ادبیات عرب قوی است، شعرهایش به عنوان نمونه خوانده می‌شود که به لحاظ ادبی ببینید چه شعرهایی دارد. رمی جمرات، آن وقت این‌ها حج هم می‌رفتند. مثل سلبریتی‌ها هستند که در دنیا بلند می‌شوند می‌روند، یعنی هم رقاص است لخت می‌خواند و روابط‌شان آن‌چنانی است زن این با مرد او، شوهر او با این، همین‌طور قاطی پاتی مشروب و مواد استفاده می‌کنند بعد بعضی‌هایشان حج هم می‌روند و گاهی کارهای مذهبی هم می‌کنند! خدمت به محرومین و نذر و... آن موقع هم بود. کاروان این‌ها راه افتاده از مدینه به مکه برود، گفتند کاروان هنرمندان می‌خواهند به حج بروند تمام روستاها و شهرهای سر راه و آبادی‌های سر راه ملت به استقبال این‌ها آمدند! کف و سوت و صلوات! بعد آمدند این رقاصه‌ها وارد مکه شدند مردم مکه آمدند یک استقبال عظیم که دارند برای حج می‌آیند و به همه کارشان هم می‌رسیدند هم زنا و هم حج! هم شراب و هم در حین رمی جمرات شعر می‌گوید برای حج، هم شعر می‌گوید برای زن مردم که چقدر قشنگی! چقدر فلانی! چشم و ابرویت فلان است. وسط رمی جمرات شعر می‌گوید. یکی از همین‌ها که همین آقاست می‌میرد! در مدینه عزای ملی و عزای عمومی اعلام می‌شود! که اگر یک کسی از اهل بیت(ع) در آن لحظه از دنیا می‌رفت کسی جرأت نمی‌کرد تشییع جنازه این‌ها برود! مدینه عزای عمومی برای این خواننده اعلام می‌شود و اکثر مردم شهر برای این سیاه‌پوش شدند و عزا گرفتند! ببینید مدینه پیامبر چه شده است. آن کسی که نقل می‌کند می‌گوید در مدینه عزا بود در کوچه‌ها می‌رفتم می‌دیدم مردم گریه می‌کنند، مرد و زن، پیر و جوان، تأسف می‌خورند که عمربن‌ابی‌ربیعه آن شعرهایش، آن ترانه‌هایش رفت! بعد دیدم که یک خانم کنیزی که یک جایی کار می‌کند یک سطل دستش است دارد می‌رود آب بیاورد گریه می‌کند اشک می‌ریزد و می‌رود آمدم جلو گفتم خانم برای چه داری گریه می‌کنی؟ گفت مگر نفهمیدی ابن‌ابی‌ربیعه از دست رفت! اوج شکوه هنری رفت! از دست بشر و از دست تاریخ رفت! بعد دیدم چندتا جوان آن‌جا هستند یکی‌شان به او گفت آبجی غصه نخور به جایش فلانی هست. یک خواننده دیگری بوده که او تازه جزو نسل جوان بوده آمده بوده موج بعدی و موج دومی بوده او هم در مایه‌های پایین‌تنه خوب می‌خوانده، صدای خیلی قشنگی داشته، به او می‌گوید غصه نخور یک شاعر جوان دیگری در مدینه ظهور کرده به نام حارث‌بن‌خالد مخضومی که یک مدتی هم از طرف علمای شام ایشان حاکم مکه بوده، ایشان حالا حکومت را کنار گذاشته و به حوزه ادبیات و هنر و عشق و حال آمده! این انشاءالله نمی‌گذارد آن خلأ بوجود بیاید خلأ ابن‌ربیعه را ایشان پر می‌کند! شعرهایش عین اوست، بخوان و حال کن! این شعرهای ایشان هم در کتاب‌ها آمده ولی چقدر شعرهای کثیف، ولی از نظر هنری قوی و جذاب است ولی محتوای آن کثیف است. بعد شروع کرد گفت حالا یکی از شعرهای آن را برایت بخوانم که خیلی غصه نخوری! ببینید چه نفوذی در افکار عمومی پیدا کرده بود. شروع می‌کند یک شعر او را می‌خواند بعد این خانم کنیز اشک‌هایش را پاک می‌کند و می‌گوید الحمدلله الذی لم یضیّع حرمه! خدایا شکر که حرم پیامبر را بی‌شاعر نگذاشتی! خدایا چه لطفی از این بالاتر که حرم ضایع نشد! حالا این یارو رفت یکی دیگر به جایش آمده که خط این موسیقی و ترانه‌های از این نوع الحمدلله ادامه پیدا می‌کند! گریه می‌کرد و سپاس خدای را که این مسیر قطع نشد. یک قضایایی راجع به شب‌نشینی‌های مکه و مدینه است در همین کتاب «الاغانی» بروید بخوانید که در این متن به آن اشاره می‌شود که حتی آدم‌های فقیر گدا و گرسنه کنار خیابان هم همین‌طور بودند. نه فقط پولدارها و عیاش‌ها، آدم‌های معمولی هم همین‌طوری شده بودند.

خب دو نسل از پیامبر(ص) گذشته ببینید اموی‌ها با مردم چه کار کردند؟ می‌گوید یک آدم گرسنه بدبختی به نام اشعب‌طماع است، این هم شاعر بود منتها در لِوِل پایین، دلقک بود و شعرهای طنز می‌گفت ولی او هم شعرهایش در کوچه و بازار مشهور بود. این‌ها گرفتار این مسائل هستند تا آقازاده‌های قریش، دختر و پسرشان! کسانی که پدر یا پدربزرگ‌شان یا مادر و مادربزرگ‌شان جزو مجاهدین بودند جزو اصحاب پیامبر(ص) بودند حتی بعضی‌هایشان نوه شهید و فرزند شهید هستند! این‌ها هم در همین بساط‌ها بودند. این‌ها را می‌گویم که بفهمید اتفاقات چطوری ممکن است تکرار شود، غرق در فحشا بودند. همین شخص که مخضومی که عرض کردم نسل موج دوم را گفتند ادامه می‌دهد و یک مدتی حاکم مکه بود ایشان یک خانمی بود که شوهر داشت و معشوقه این هم بود! عشق‌های ضربداری او با زن این، همان موقع هم کم‌کم راه افتاده بود. بعد می‌گفت در عین حال آن خانم مراسم حج‌ش را هم بجا می‌آورد! ایشان حاکم مکه بود و نماز جماعتش را هم می‌آمد در حرم می‌خواند و فسق و فجور هم می‌کرد! هردو کار! گفت هم دنیا هم آخرت، گفت هم این‌جا کباب آن‌جا کباب! به هر دویش برسیم باید جمع دنیا و آخرت به این شکل بکنیم! هم زنا می‌کرد و عرق می‌خورد و شعرهای آن‌چنانی می‌نوشت و با این تیپ هنرمندان فاسد ارتباط داشت نه هنرمندان صالح مجاهد، و هم نمازجماعتش در حرم ترک نمی‌شد! ما هم کم‌کم چنین پدیده‌هایی داریم. بعد نشسته بود آن خانمی که دوست دختر ایشان بود نه همسرش، دوست دخترش بود گفتند آمده دارد طواف می‌کند وقت نماز عصر شد، باید اذان می‌گفتند طواف قطع شود مشغول نماز عصر بشوند. این خانم سریع به کنیزش گفت سریع برو به فلانی بگو که اذان نگویند! اذان نگویند من هنوز طوافم تمام نشده، به لحاظ فقهی هم باید طوافش تمام شود. یعنی هم دوست دختر و پسر هستند و روابط نامشروع دارد او شوهر دارد با این هم رفیق است و هم طواف می‌کند! می‌گوید به فلانی بگوید اذان نگویند طواف من تمام نشده دوتا شوط دیگر مانده این هم به مؤذّن دستور می‌دهد که اذان عصر را نگو دست بردار وقتی گفتیم بگو! بعد یکی از این دوروبری‌ها می‌گوید آقا بخاطر این که این خانم می‌خواهد طواف کند شما اذان را تأخیر می‌اندازید؟ مگر می‌شود اذان را تأخیر انداخت؟ گفت ببین اگر این به من بگوید، اگر این گل من ریحانه من به من بگوید تا فردا اذان نگو، تا فردا کسی حق ندارد در مسجدالحرام اذان بگوید! می‌گفت اگر به من بگوید تا فردا صبح اذان نگو کسی حق ندارد اذان بگوید. این شد حکومت اسلامی. حالا ببینید امام حسین(ع) با چه کسانی درافتاد؟ این‌ها را امام سجاد(ع) افشا کرد. گفت به خدا اگر تا فردا صبح طوافش طول می‌کشید می‌گفتند اذان نگویند. اهل بیت(ع) با این‌ها درگیر بودند و درگیر شدند منتها آن موقع مخفی بود بعد علنی شد.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha